هـراکلیتـوس
وی شاهزادهٔ اِفِسوس بود و میبایست فرمانروای اِفِسوس میشد، اما از این سِمَت به نفعِ برادرش کناره گرفت. او از همشهریانش بیزاری میجست، و آنان را مورد تحقیر و توهین قرار میداد. وی حتی هومر و فیثاغورس که پیش از خودش میزیستند را نیز از نقد و تحقیر مستثنی نمیکرد و معتقد بود هومر را بایستی از میانِ صفحاتِ کتاب بیرون کشید و تازیانه زد. هراکلیتوس به همین دلیلِ بیزاری از مردم، محل اقامتش را ترک کرد و در کوهها و دشتها زندگیاش را ادامه داد. وی در این مدت، از گیاهانِ کوهی تغذیه میکرد، که همین عمل، باعثِ ابتلایش به بیماری استسقا شد که از همان بیماری نیز درگذشت.
هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد میکرد تا آنجا که وی گفتهاست: «هیچکس نمیتواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد».
هراکلیتوس با دینهایِ رایج در زمان خود میانهای نداشت و به آنها بیاعتقاد بود. گویا وی دینی مخصوص به خود داشته که گونهای از همهخدایی بودهاست. برتراند راسل معتقد است اگر هراکلیتوس از عمومِ مردم متنفر نبود و از آنان دوری نمیجست، حتی میتوانسته یک مصلح دینی باشد. از لحاظ اخلاقی نیز هراکلیتوس، اخلاقِ ریاضتکشی در مقابلِ شهوات را میستود. از نظر او روحِ انسان از آتش و آب تشکیل شده، و روح با رفتنِ به دنبالِ شهوات، مرطوب شده، و از عنصرِ آتشاش کاسته میشود. به عبارتی وی معتقد بود رفتن به دنبالِ شهوات، مساوی با مرگِ نفس است.