تصویـر اساطیـری دنیــا
وقتی رعد وبرق می آمد و به دنبالش باران، مردم میپنداشتند که ثور که سوار بر ارابه ای ست که دو بز آن راحمل میکنند، گرزش را تکان میدهد…
آنها معتقد به خدایان خیر و شر بودند…
خدایان شر در پی دزدیدن گرز ثور و هم چنین الهه حاصل خیزی بودند. اگر میتوانستند چنین کارهایی انجام دهند دیگر نه بارانی میبارید و نه دانه ای در زمین رشد میکرد و نه زنان فرزند به دنیا می آوردند.
موجودات فانی نیز فقط میتوانستند منتظر مداخله خدایان باشند و با انجام مراسمات مذهبی از قبیل پیشکشی و .. به خدایان باعث افزایش قدرت در آنها شوند.
در زمستان خدایان شر گرز خدای ثور را میدزدیدند و شرط پس دادنش را عقد الهه حاصلخیزی با ثور شاه قرار میدادند که در این صورت دیگر هیچ تولدی در زمین و رشد هیچ گیاهی میسر نبود و از طرفی نبود گرز هم باعث بی بارانی و عدم حاصل خیزی میشد.در بهار خدای ثور با ترفندی خود را به جای الهه حاصلخیزی جا زده و گرز را از دستشان در می آورد.
معنای نهفته در این دست داستان های اساطیری چیست؟
شاید این افسانه به وضوح و زبان ساده میخواهد تغییر فصول را شرح دهد.
میتوان گفت که ما از شیوه تفکر اسطوره ای به شیوه دیگری از اندیشه وارد شدیم. در واقع اولین هدف فلاسفه یونان، یافتن علت های طبیعی به جای دلایل ماوراءالطبیعه برای معلول های طبیعی بود.
برگرفته از کتاب دنیای سوفی به قلمِ یوستین گودر ؛ مترجم: آرزو خلجی مقیم